سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

بس است!

بین عشاق جهان تا کی سفر باشد بس است
تا به کی لیلا ز مجنون بی خبر باشد بس است
 
جان لب هایی که بستی پلک هایت را مبند
سهم من از تو نگاهی هم اگر باشد بس است
 
نه غذا نه آب نه معجر نه مو نه پا نه کفش
گوشواره هم نمیخواهم پدر باشد بس است
 
عمّه امری نیست دارم رفع زحمت میکنم
بودنم تا کی برایت دردسر باشد بس است
 
دیر شد بر خیز گفتم که به عمّه گفته ام
یک نفر از رفتن من با خبر باشد بس است
 
حسین رستمی

**********

اجازه ی سفر

از درد بی حساب سرم را گرفته ام
با دستمال بال و پرم را گرفته ام
 
از صبح تا غروب نشسته ام یکی یکی    
این خارهای موی سرم را گرفته ام
 
دردم زیاد بود طبیبم جواب کرد
یعنی اجازه ی سفرم را گرفته ام
 
مانند من ز ناقه نیفتاد هیچ کس
اینجا منم فقط کمرم را گرفته ام
 
خوشحال بودنم ز سر اتفاق نیست
از دست این و آن پدرم را گرفته ام
 
خیلی تلاش کرده ام از دست بچه ها
این چند موی مختصرم را گرفته ام
 
آیینه نیست که ببینم جمال خویش
از چشم های تو خبرم را گرفته ام
    
تصمیم من گرفته شده پس مرا ببر
امروز از خودم نظرم را گرفته ام
 
این شهر را به پای تو ویرانه میکنم
مثل خلیل ها تبرم را گرفته ام    
 
علی اکبر لطیفیان

**********

منم رقیّه!

ای همسفر به نیزه مرا جز تو ماه نیست
‏من را به غیر روی تو شوق نگاه نیست
 
در این سه ساله غیر تو ذکری نگفته ام
‏شکر خدا که عمر کم من تباه نیست
 
با شک نگاه موی سپید از چه می­کنی
‏آری رقیّه ی تو منم، اشتباه نیست
 
هر منزلی که آمده­ام زخم خورده­ام
‏شام کسی چو شام تن من سیاه نیست
 
دیگر مجاب رفتن با عمّه­ام مکن
‏دستم وبال گردن و پاپم به راه نیست
 
فهمیده او ز سیلی و شلاق و سلسله
‏ما را به غیر دامن عمّه پناه نیست
 
با اینکه کودکان همه زخمیّ و خسته­ اند
اما تن کسی چو تنم راه راه نیست
 
بابا بگو که چشم عمو غیرتی کند
اینجا به غیر طعنه و تیر نگاه نیست
 
علی اشتری

**********

سوغات مکّه

این صحنه ها را پیش از این یکبار دیدم
من هر چه می بینم به خواب انگار دیدم
 
شکر خدا اکنون درون طشت هستی
بر روی نی بودی تو را هر بار دیدم
 
بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش
من مثل زهرا مادرت آزار دیدم
 
یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است
سیلی که خوردم عمّه را هم تار دیدم
 
احساس کردم صورتم آتش گرفته است
خود را میان یک در ودیوار دیدم
 
مجموع درد خارها بر من اثر کرد
من زیر پایم زخم یک مسمار دیدم
 
سوغات مکّه توی گوشم بود بردند
کوفه همان را داخل بازار دیدم
 
کاظم بهمنی

*********

زیباترین بابای دنیا!

گفتم به خود یا که خبر از ما نداری
یا که خیال دیدن ما را نداری
 
حالا که با سر آمدی فهمیده ام که
هر شب تو می خواهی بیایی پا نداری
 
دور از من و عمّه کجاها رفته ای که
یک جای سالم در سرت حتّی نداری
 
امّا پر از زخم و جراحت هم که باشی
زیباترین بابای دنیا! تا نداری
 
بعد از تو باید سوخت در هُرم یتیمی
بعد از تو باید ساخت بابا با نداری
 
با دختر تو دختران شام قهرند
با طعنه می گویند تو بابا نداری؟
 
من را به همراهت ببر تا که بفهمم
تو دوست داری دخترت را یا نداری
 
محسن عرب خالقی

**********

زد

گفتم: تویی بابای خوب و مهربان، زد
گفتم که من چیزی نگفتم! بی امان زد
 
تاریک بود و چشم جایی را نمی دید
تا دید تنهایم، رسید و ناگهان زد
 
تا دست های کوچکم روی سرم بود
با ضربه ای محکم به ساق استخوان زد
 
قدّم فقط تا زیر زانویش می آمد
از کینه امّا تا نفس تا داشت جان، زد
 
از پای تا ابرو تا به نزیکیِ شانه
شلّاق سیلی چهره ی من را نشان زد
 
دیگر سیاهی دیدم و چیزی ندیدم
شب بود اما پیکرم رنگین کمان زد
 
اینها همه رد شد ولی داغ تو بابا
بر عمر ناچیز دلم رنگ خزان زد
 
علیرضا لک

**********

چوب حراج

سه سال طفل تو بودن هزار سال گذشت
تکامل دل زار من از کمال گذشت
 
محال بود که آن خار ها مرا نکشند
ولی به شوق تو جان من از محال گذشت
 
پس از تو آب نخوردم به اصغر تو قسم
لبم به خاطرت از جرعه ی زلال گذشت
 
لبت به چوب حراج از بها نمی افتد
لبم خرید و پسندید و بی سؤال گذشت
 
برای رنگ و رفو از حنا و شانه چه سود؟
حریر زلف من از مرز  پایمال گذشت
 
نسیم شام وزید و مرا پریش نکرد
نیافت چون به سرم مو، به انفعال گذشت
 
دهان تنگ تو اینقدر ها محیط نداشت
جمالت از اثر سنگ، از جلال گذشت
 
به غارت حرم تو عروسکم گم شد
پس از تو بازی من بین قیل و قال گذشت
 
گدای قرص مَهَم قرص نان نمی خواهم
دلم به عشق هلال تو از حلال گذشت
 
مرا همیشه دم خواب بوسه می دادی
تو وام دار منی، وعده رفت و مال گذشت
 
چو رنگ صورت خود می پرم به اوج فلک
و بال زخمی من امشب از وبال گذشت
 
محمّد سهرابی

*********

هفت مرهم

مجنون شبیه طفل تو پیدا نمی­شود
زین پس کسی به قدر تو لیلا نمی­شود
 
درد رقیّه ی تو پدر جان یتیمی است
درد سه ساله ی تو مداوا نمی­شود
 
شأن نزول رأس تو ویرانه ی من است
دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی­شود
 
بی شانه نیز می شود امروز سر کنم
زلفی که سوخته گره اش وا نمی­شود
 
‏بیهوده زیر منت مرهم نمی­روم
این پا برای دختر تو پا نمی­شود
 
‏صد زخم بر رخ تو دهان باز کرده­اند
خواهم ببوسم از لبت امّا نمی­شود
 
‏چوب از یزید خورده­ای و قهر با منی
از چه لبت به صحبت من وا نمی­شود
 
‏کوشش مکن که زنده نگه داری­ام پدر
‏این حرف­ها به طفل تو بابا نمی­شود
 
محمّد سهرابی

**********

گم شد

مه میان غبار ها گم شد
دختری بین خارها گم شد
 
یک سه ساله یتیمه ی محزون
وسط نیزه زار ها گم شد
 
یک پرستوی بال و پر مجروح
زیر پای سوار ها گم شد
 
دختری با دو گوش خون افشان
در میان شرارها گم شد
 
غنچه ی لاله ی خزان دیده
آه در شوره زار ها گم شد
 
نیمه شب در میان آن صحرا
بهترین یادگارها گم شد
 
همه ی عشق و عصمت و پاکی
بین آن نابکارها گم شد
 
فخر زینب شبیه زهرا بود
مایه ی افتخار ها گم شد
 
سربداران به نیزه ها دیدند
طفنی از سربدارها گم شد
 
سیّد محمّد میر هاشمی

***********

آستینِ پاره

تا آخرین ستاره ی شب را شمرده است
امّا سه شب گذشته و خوابش نبرده است
 
دست پدر نبود اگر بالشی نداشت
سر را به سنگ های خرابه سپرده است
 
حتّی برای پلک زدن هم توان نداشت
اصلأ نداشت باور این که نمرده است
 
جا باز کرده حلقه ی زنجیرهای سرخ
از بس که زخم های تنش را فشرده است
 
با یاد زجر، نبض دلش تند می زند
یعنی تمامیِ بدنش زخم خورده است
 
با آستین پاره سرش را گرفت و گفت
عمّه بگو که روسری ام را که برده است؟
 
تا آخرین ستاره ی شب را شمرده باز
حالا سه شب گذشته و چیزی نخورده است
 
حسن لطفی

*********

قرار بود...

قرار بود که یک ابر بیقرار شود
در آسمان بوزد مدتی بخار شود
 
سه سال بعد بیاید سه بار پی در پی
ببارد و برود ، کوه ، نو نوار شود
 
و زندگی بکند مثل این همه دختر
و عقد دائم یک مرد خواستگار شود
 
قرار بود همین دامنی که میبینید
بجای اینکه بسوزد و پر غبار شود
 
فقط برای لباس عروسی اش باشد
نه که کفن شود و زینت مزار شود
 
و در ادامه ی سیر تکاملی خودش
الهه ی حرم ربّ روزگار شود
 
قرار بود ، ولی نه بداء حاصل شد
که او عروسک زنجیر نابکار شود
 
خدا نخواست عروسی کند بزرگ شود
خدا نخواست که خانوم خانه دار شود
 
شیخ رضا جعفری


[ شنبه 91/8/27 ] [ 2:24 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 350
بازدید دیروز: 338
کل بازدیدها: 1187243